76.داستان دلی مهربان و بزرگ

 دختر کوچکی به مهمانشان گفت:« می خوای عروسک هامو ببینی؟» مهمان با مهربانی جواب داد:« آره عزیزم.» دخترک دوید و همه ی عروسک هایش را آورد. بعضی از آنها خیلی با نمک بودند. در بین آنها یک عروسک « باربی» هم بود. مهمان از دخترک پرسید:« کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟» و پیش خودش فکر رکد که دخترک حتما می گوید « باربی»؛ اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:« اینو بیشتر از همه دوست دارم.» مهمان با کنجکاوی پرسید: « این که زیاد خوشگل نیست!» دختک جواب داد:« آخه اگه منم دوستش نداشته باشم، دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه؛ اون وقت دلش می شکنه…»