حواس پنجگانه يك كارآفرين
اين روزها كلمه «كارآفرين» را بسيار ميشنويم. بسياري از اشخاصي كه خود را كارآفرين ميدانند اصلاً كارآفرين نيستند. فقط اين كه شما كسب و كار مستقلي به راه انداختهايد، مفهوم كارآفريني ندارد و نشان نميدهد كه شما يك كارآفرين هستيد.

اين روزها كلمه «كارآفرين» را بسيار ميشنويم. بسياري از اشخاصي كه خود را كارآفرين ميدانند اصلاً كارآفرين نيستند. فقط اين كه شما كسب و كار مستقلي به راه انداختهايد، مفهوم كارآفريني ندارد و نشان نميدهد كه شما يك كارآفرين هستيد.
كارآفرينان طرز تفكر و ديدگاهي متفاوت از ديگران دارند. آنها ميدان ديدشان را فراتر از آنچه كه ديگران ميبينند وسعت ميدهند و براي دستيابي به هدف آنچنان كه بايد تلاش ميكنند.
همگي ما حواس پنجگانه داريم.
حواس بينايي، چشايي، بويايي و لامسه. كارآفرينان هم مثل تمامي انسانها اين حواس را دارند ولي معناي اين حواس براي ما و براي كارآفرينان متفاوت از يكديگر است. حواس پنجگانه پيامهايي را به مغز شما منتقل ميكنند كه باعث ميشوند ما به گونهاي خاص رفتار كنيم. اين مكانيسم در مورد حواس كارآفرين صدق ميكند : حواس كارآفريني نيز به يك كارآفرين كمك ميكنند تا راهش را به سوي موفقيت و نيل به هدف پيدا كند. در اين جا چگونگي استفاده يك كارآفرين از حواس پنجگانه را شرح ميدهيم :
بينايي
يك كارآفرين چيزهايي را ميبيند كه كاسبان معمولي نميتوانند ببينند.
آنها نيروها و پتانسيلهاي نهفته در هر چيزي را ميبينند. چه آن چيز يك مفهوم تازه و نو باشد چه يك الگو و گرايش قديمي. از اين روست كه آنها از تمامي قوههاي يك چيز بهره ميگيرند و نتايجي بهتر و موثرتر به دست ميآورند. آنها همچنين با دورانديشي ميبينند كه با اراده و پشتكارشان موانع را از سر راه برميدارند ومشكلات را حل ميكنند. اينها ميتوانند همان مشكلاتي باشند كه صاحبان مشاغل ديگر به سادگي در مواجهه با آنان جا ميزنند و آنجا را نقطه پايان ميدانند. اما اين حس بينايي قوي گاهي اوقات اصلاً خوب كار نمي كند و آن هنگاميست كه مطالب و موضوعاتي كه ميتوانند آنها را از رسيدن به هدف باز دارند يا تمركز ذهنشان را به هم بريزند در برابرشان قرار ميگيرند.
كارآفرينان به جلو نگاه ميكنند و به اين حواس پرت كنها توجهي نميكنند چون در اين موارد ديد دوطرفهشان مختل ميشود.
چشايي
كارآفرينان قادرند در هر چيزي كه در اختيار دارند و هر كاري كه انجام ميدهند، طعم موفقيت را حس كنند. آنها به طعم و مزه كنوني آن كار يا مفهوم توجهي ندارند كه آيا تلخ است يا مطبوع بلكه اين بار هم با همان دورانديشي به حس شيرين و خوشايندي فكر ميكنند كه پس از پايان كار به آنها دست ميدهد. حتي وقتي كه طعم تلخ شكست را احساس ميكنند آنقدر پافشاري مينمايند تا با پيروزي مزه شيرين موفقيت را از آن شكست تلخ بيرون بكشند. اين روش درست مثل حكايت بچههاست. وقتي كه ما كوچك بوديم پدر و مادر وادارمان ميكردند كه سبزيجاتي را بخوريم كه اصلاً دوست نداشتيم اما حالا كه بزرگ شدهايم ميتوانيم هر آنچه خواستيم در بشقابمان بگذاريم و بخوريم. كارآفرين هم اينطور عمل ميكند. او سختيهاي فراواني را تحمل ميكند و اميدوار است كه روزي اين مزه شيرين را تا مدتها حس كند. او تا وقتي كه اين طعم را حس نكند، دست از كار نميكشد.
بويايي
يك كارآفرين ميتواند بوي موفقيت را از فرسنگها دورتر استشمام كند. در واقع آنها حتي قبل از اين كه آن كار را تجربه كرده باشند، بوي موفقيت را حس ميكنند و همين بوي خوش است كه به آنها انگيزه ميدهد تا با نيرويي هرچه تمامتر در جهت كسب آن موفقيت خوشبو حركت كنند. همانطور كه اين كارآفرينان زيرك و حساس بوي موفقيت را استشمام ميكنند، بوي بد شكست را هم ميتوانند بفهمند. نميخواهيم بگوييم كه هر كاري كه يك زن يا مرد كارآفرين به آن دست ميزند، درست از آب درميآيد و جواب ميدهد ولي همانطور كه آنها در كارشان پيش ميروند و تجربه كسب ميكنند به سرعت ميتوانند دريابند كه احتمال شكست در يك كاري كه پيش رويشان قرار گرفته چقدر است.
همين حس بويايي مهمترين و كاربردترين حس درون يك كارآفرين است. اگر كارآفرينان احساس نكند كه هدف پيش رويش ذرهاي هيجانانگيز و با ارزش نيست، هرگز براي دستيابي به آن كوشش نميكند.
شنوايي
گوش دامنه وسيعي از اصوات و ارتعاشات را دريافت ميكند و آنها را براي مغز ميفرستد. مغز نيز آنها را پردازش ميكند و ما مطابق با پيامهايي كه مغز به اعضاي بدنمان ارسال ميدارد، رفتار ميكنيم. اين اصل درباره يك كارآفرين هم به همين شكل به كار گرفته ميشود. همه ما درباره فرصتهاي شغلي گوناگوني ميشنويم، پس خوراندهاي متفاوتي را دريافت ميكنيم و معاملات بالقوه زيادي را در نظر ميآوريم. كارآفرينان تمامي اين گفتهها را ميشنوند و به سرعت آنها را از يك فيلتر ذهني عبور داده گلچين ميكنند. آنهايي را كه بوي موفقيت ميدهند و ميبينند كه بر مشكلاتشان غلبه كردهاند را انتخاب ميكنند ودست به كار ميشوند. آنها صداي موفقيت را ميشوند. ولي اشخاص معمولي يا بسياري از صاحبان كسب و كار اين صداها را ميشنوند ولي بيتوجه از كنارشان گذشته فرصتهاي بسياري را از دست ميدهند. علاوه بر اين گوشهاي اين كارآفرينان گفتهها و ايدههاي منفي و ياسآور را نميشوند. حس شنوايي آنها در برابر اين اصوات از كار ميافتد. گوشهاي كارآفرينان گفتهها و صداها را انتخاب ميكنند و به واقع حس شنوايي اين اشخاص انتخابي فعال است.
لامسه
تا وقتي كه يك كارآفرين به واقع و به تمامي هدفش را در دستانش قرار نداده آن را حس نكند دست از كار نميكشند و جا نميزند. بعضي از كارآفرينان زود به هدف ميرسند و بعضي ديرتر. اما زمان در اينجا مهم نيست چيزي كه مهم است پافشاري، پشتكار و ارادهايست كه كارآفرينان را به سوي لمس واقعي هدف و پيروزي رهنمون ميسازد. و باز هم اينطور نيست كه هر كاري كه اين كارآفرينان شروع كنند به نتيجه ميرسد و آنها هميشه پيروز و موفق هستند بلكه حرف اينست كه آنها به واقع ميدانند كه در جستجو هستند و بايد با سختيهاي فراوان روبهرو شوند و انعطافپذير باشند. اين درست مثل اينست كه يك نوزاد يا يك چكش را در نظر بگيريد. نوزاد انعطافپذير است و براي رشد تغيير ميكند ولي چكش سخت و محكم بوده هرگز عوض نميشود. يك كارآفرين واقعي ميداند چطور بايد حس لامسهاش را به كار گيرد و چطور انعطافپذير باشد تا موفق شود. اينها چند تا از تفاوتهايي هستند كه يك كارآفرين واقعي را از يك صاحب كسب و كار مستقلي كه خود را كارآفرين ميداند، متمايز ميكند.
منبع: خبرنو
افزودن به علاقهمندیها
حذف از علاقهمندی
- 22 خرداد 1393
- 0 دیدگاه
- 483 بازدید